جدول جو
جدول جو

معنی نازک خوار - جستجوی لغت در جدول جو

نازک خوار
(دُ مَ فَ)
که غذای خوب و مطبوع خورد. که هر غذائی نتواند خورد. نازک چر
لغت نامه دهخدا
نازک خوار
آنکه بخوردن غذاهای خوب ومطبوع عادت کرده نازک خور نازک چر
تصویری از نازک خوار
تصویر نازک خوار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازک کار
تصویر نازک کار
صنعتگری که کارهای ظریف انجام می دهد، آنکه اشیای ظریف می سازد، استاد بنّا که روکار ساختمان و کارهای سفیدکاری و گچ بری را انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمک خوار
تصویر نمک خوار
آنکه نان ونمک کسی را خورده
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
در تداول بنایان، آنکه گچ بدیوار مالد یا گل گچین و امثال آن سازد. بنائی که سفیدکاری و گچ بری کند. بنائی که تنها به گچ کاری پردازد. (یادداشت مؤلف). مقابل سفت کار و کلفت کار
لغت نامه دهخدا
(پَرْ وَرَ دَ / دِ)
کم خوار. کم خور. (فرهنگ فارسی معین) ، زایل گردیدن ماده از جای خود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زایل گردیدن ازجای خود. (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: اندمقت الماده. (از منتهی الارب) ، درآمدن صیاد در کازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
آنکه نان و نمک کسی را می خورد. (ناظم الاطباء). نمک خواره. نمک پرور. نمک پرورد. تحت تکفل، دو یا چند تن که با هم نان و نمک خورده باشند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
خورندۀ خاک. کنایه از کسی است که نظر بدنیا کند. نظرکننده بامور پست:
نمی بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند
ترا ای خاک خوار آن خاک بی آچار نگوارد.
ناصرخسرو.
خاک خوار است رستنی زآنست
کایستاده چنین نگونسار است.
ناصرخسرو.
مار است خاک خوار پس او بادزان خورد
کز خوان عید نیست غذای مقررش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زُ خوَ / خُ)
نازک خوار. نازک چر
لغت نامه دهخدا
(زُ خوَ / خُ)
نازک خواری
لغت نامه دهخدا
(زُ)
که خیالش نازک و لطیف و رقیق است. که مخیله ای دقیق و قوی دارد. نازک اندیش. دقیق الفکر:
چو مضمونی که در دل بگذرد نازک خیالی را
سخن هردم بگرد آن لب خاموش می گردد.
جلال اسیر (از آنندراج).
گرچه صائب نازک افتاده ست آن موی میان
فکر ما نازک خیالان را غباری دیگر است.
صائب (از آنندراج).
- نازک خیالان، عارفان و فکرکنندگان در صنایع حق تعالی. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(زُ عِ)
که عذاری لطیف دارد. جوان نوخاسته که پوست صورتش لطیف است. که گونه ای شاداب و مو برنارسته دارد:
ز دست شاهد نازک عذارعیسی دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(زُ خوا / خا)
صفت نازک خوار
لغت نامه دهخدا
(دُمَ فِ / فَ)
نازک خوار
لغت نامه دهخدا
تصویری از نازک خوراک
تصویر نازک خوراک
نازک خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک خوری
تصویر نازک خوری
نازک خواری
فرهنگ لغت هوشیار
بینشور، نازک اندیش آنکه دارای تخیلی لطیف ودقیق است نازک اندیش، عارف
فرهنگ لغت هوشیار
نرمرخسار جوان نوخاسته که پوست چهره اش لطیف باشد: ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندک خوار
تصویر اندک خوار
کم خوار کم خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک خور
تصویر نازک خور
نازک خوار
فرهنگ لغت هوشیار
بنایی که بدیوار گچ مالد و سفید کاری و گچ بری کند مقابل سفت کار کلفت کار، نجاری که اشیا چوبین ظریف سازد از قبیل تخته نرد النگو کیف زنانه
فرهنگ لغت هوشیار
نان خورنده، کسی که وجه معاشش از دیگری تامین شودوظیفه خور: کسی را که چندین هزار مرد و زن نانخورباشند... چگونه بسخا و مروت وصف توان کردک، گدا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نان و نمک کسی را خورده باشد کسی که نان و نمک دیگری را خورده، دو یا چند تن که با هم نان و نمک خورده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک خواری
تصویر نازک خواری
کیفیت و حالت نازک خوار نازک خوری نازک چری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازک خیال
تصویر نازک خیال
آن که دارای تخیلی لطیف و دقیق است، نازک اندیش، عارف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک کار
تصویر نازک کار
بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند، مقابل سفت کار، کلفت کار، صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه
فرهنگ فارسی معین